نیلوفر آبی(مطالب خواندنی )

عکس و کلیب ومطالب جالب

نیلوفر آبی(مطالب خواندنی )

عکس و کلیب ومطالب جالب

خاطره ای از آیت الله علامه برقعی قمی

آیت الله علامه برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد در خاطرم هست که روزی به قصد عیادت از بیماری در صف اتوبوس منتظر بودم که ناگهان یک ماشین شخصی جلوی من توقف کرد و سرنشین آن مرا به اسم صدا زد وگفت :آقای برقعی بفرمایید بالا، نگاه کردم دیدم واعظ معروف آقای فلسفی است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسی، ایشان گفت: آقای برقعی کجایید چه می‌کنید؟ خبری از شما نیست؟ گفتم: جناب فلسفی به سبب عقایدم تقریبا خانه نشین شده ام و اگر می دانستید که عقایدم چیست، شاید مرا سوار نمی کردید، گفت مگر شما چه می گویید؟ گفتم: من می گویم روضه خوانی حرام است، کمک به روضه خوانی حرام است پول دادن برای آن حرام است، گفت: چرا؟ گفتم چون روضه خوان‌ها آنچه را که می گویند اکثرا ضد قرآن است و در واقع با پیامبر و ائمه دشمنی می کنند. آقای فلسفی گفت: حتی من! و پرسید: آیا منبرهم حرام است؟ گفتم: آری حرام است، گفت: چرا؟ برای تفهیم مطلب به او، گفتم آقای فلسفی یادتان هست در دهه عاشورا دربازار به منبر رفته بودی؟ گفت: آری، گفتم من یکی از همان روزها که ازبازار رد می شدم صدای شما را شناختم و ایستادم که سخنان شما را بشنوم وشنیدم که می گفتی امام در شکم مادرش همه چیز را می داند، گفت: بله، این موضوع در روایات ما ذکر شده (مقصود فلسفی روایاتی بود که دلالت دارد برعلم امام قبل از تولد، از جمله روایاتی که می گویند امام در شکم مادر ازطریق ستونهای نور که در مقابل اوست همه چیز را می بیند!).گفتم ولی این مطلب اولا ضد قرآن است که می فرماید: «والله أخرجکم من بطون أمهاتکم لاتعلمون شیئا = خداوند شما را در حالی که هیچ چیز نمی دانستید، از شکم مادرانتان خارج ساخت»[15] ثانیا شما در آخرهمان منبر گریز به صحرای کربلا زدی و گفتی هنگامی که امام حسین (ع) به طرف کوفه می آمد، حر جلوی او را گرفت و مانع شد که امام به کوفه برسد، امام ناگزیر راه دیگری را در پیش گرفت و «حر» نیز آنها را دنبال می کرد تا اینکه به جایی رسیدند که اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هر چه امام رکاب زد و کوشید و نهیب زد و هی کرد، مرکبش حرکت نکرد، امام ماند متحیر که چرا اسب حرکتی نمی کند، در آنجا عربی را یافت امام او را صدا زد و از او پرسید: نام این زمین چیست؟ عرب جواب داد غاضریه (قاذریه)، امام حسین(ع) سؤال کرد: دیگر چه اسمی دارد؟ عرب گفت: شاطیءالفرات، امام پرسید: دیگر چه اسمی دارد؟ گفت: نینوا، امام پرسید: دیگر چه اسمی دارد؟ گفت: کربلا، امام حسین(ع) فرمود: هان، من از جدم شنیده بودم که می فرمود خوابگاه شما کربلاست. سپس به فلسفی گفتم: آقای فلسفی این امامی که شما در ابتدای منبر می گفتی در شکم مادر همه چیز را می داند و قرآن می خواند، چطور به اینجا که رسید اول اسبش فهمید و آن سرزمین را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسیدن از یک نفر عرب بیابانی، محل را شناخت؟! جناب فلسفی این چه امامی است که شما ساخته اید که نعوذ بالله اسبش پیش از او مطلع می شود؟! آیا این است حب ائمه؟ آیا اینست معارف اسلام؟ چرا در مورد روایات بیشتر دقت و تأمل نمی کنید؟

رازهای سلامتـی از زبـان دانشمنـدان ژاپنـی

رازهای سلامتـی از زبـان دانشمنـدان ژاپنـی
اگر به سلامت زیستی اهمیت می دهید و دوست ندارید به این زودیها گوهر ارزشمند سلامتی را از دست بدهید، فقط کافیست به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنید!
آنها می گویند :
1. هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید، نیمه آخر آن را به هیچ وجه نکشید.
2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.

3. هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.

4. چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.


5. هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزین ها هم کولر را خاموش نمایید.

6. غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن در صورت عدم استفاده دور بریزید.


7. با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.

8. هنگام غذا بین هر لقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.


9. هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.

10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت بر روی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. در منزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد، راحت و باز استفاده نمایید.


11. در صورتیکه هر روز استحمام نمی کنید، موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید. مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.

12. هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید. هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.


13. توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.

14. اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.


15. هرگز پشت مانیتورهای قدیمی که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.

16. ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.


17. توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.

18. معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.


19. هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.

20. از خوردن غذاهایی که مشکوک به استفاده از فراورده های گوشتی هورمونی هستند در حد امکان پرهیز کنید.

فقر

میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند .........
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....
فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد .....
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ...
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است

دروغ مردان


هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"




هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید:
آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا
این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال
روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد
توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و
پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن
فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی،
اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می
اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن
خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می
دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم،
و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!

کلاغ و روباه

تقدیم به نماینده ی مجلسی که در راستای حذف صدای استاد شجـــــــریان گفته بود
من از شنیدن صدای شجریان حالم به هم میخوره
کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.
روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و
رو به کلاغ گفت:ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم!
اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:
این حرفهای مسخره را رها کن  اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.
روباه گفت:
ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم
کلاغ گفت:
باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.
روباه دهانش را باز باز کرد.
کلاغ گفت:
بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت:
بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال.
خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد:
بی شعور ، این چی بود
کلاغ گفت:
کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید